سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

یکی از شرکت های بزرگ در زمینه تولید گوشی های همراه، شرکت نوکیا است. مشتریان گوشی های نوکیا در جهان و ایران بسیار زیاد هستند و غالبا تمایل به تهیه این مارک گوشی در ایران بیشتر از سایر گوشی ها بوده است.

به گزارش بانکی دات آی آر، گوشی های نوکیا تفاوت ها و نکات جالبی را در دل خود دارند که دانستن آن ها علی الخصوص برای دوستداران این نوع از گوشی ها می تواند بسیار جذاب باشد.
با هم ده نکته از این نکات جالب را می خوانیم:


1.    صدای زنگ مخصوص نوکیا به نام " Nokia tune" ، آهنگی است که در حقیقت " گرین والس"  نام دارد و توسط آهنگساز معروف اسپانیانی به نام فرانسیسکو تارگ در قرن 19 میلادی نواخته شده است. در ابتدا این آهنگ با همان نام گرین والس بر روی گوشه های نوکیا بود. اما از سال 1998 بعد از آن که این صدا به صدای آهنگ نوکیا معروف شد به نام فعلی تغییر پیدا کرد.

2.    اولین ارتباطی که از طریق GSM ، سیستم ارتباطات جهانی برقرار شد، در سال 1991 در هلسینکی با حمایت شبکه نوکیا بود که برای نخست وزیر فینلند، هری هلکری، توسط گوشی نوکیا صورت گرفت.

3.    در حال حاضر نوکیا بزرگترین تولید کننده دوربین های دیجیتال به شمار می رود، زیرا با توجه به دوربین های ویژه موبایل توانسته است گوی سبقت را از تولید کنندگان قدیمی دوربین ها برباید.

4.    صدای مخصوصی که برای صدای پیام های کوتاه در گوشی های نوکیا است عینا صدای دستگاه تلگراف به هنگام زدن کلمه sms  است. همچنین صدای تلگراف به هنگام درج عبارت "connecting people"، با روند تصاعدی صدای زنگ ها مشابهت دارد.connecting people، به معنای به هم رساندن انسان ها است و شعار شرکت نوکیا می باشد. صدای استاندارد (Standard) نیز در این گوشی ها با صدای M(message) در تلگراف ها یکی است.

5.    فونت یا همان نوع حرف که در نوکیا به صورت شرکتی در آمده است و در کلیه بخش های راهنمایی، نوشتاری این گوشی ها کاربرد دارد  AgfaMonotype Nokia Sans font نام دارد که توسط اریک اسپیکرمن طراحی شده است.

6.    در آسیا، رقم 4 هرگز برای نام هیچ یک از مدل های گوشی نوکیا عنوان نشده است زیرا در بیشتر مناطق جنوبی و شرق آسیا عدد 4 ، عدد بدشانسی است.
7.    نوکیا در سال 2006 ، در لیست مجله فورچن به عنوان قابل تحسین ترین شرکت ها در رده بیستم ایستاد. در حالی که مقام اول در زمینه شبکه های ارتباطی را کسب کرده بود و چهارمین رده را در شرکت های غیر آمریکایی.

8.    بر خلاف سایر گوشی های مدرن امروز در بازار، گوشی های نوکیا از زمانی که ارتباط برقرار می شود ، زمان مکالمه را ثبت نمی کند بلکه از همان زمانی که شروع به تماس گرفتن می کنید ، زمان مکالمه محسوب می شود (البته به غیر از گوشی های سری 60 مانند 6600).

9.    گاهی نوکیا را با نام  آیکون (aikon) صدا می کنند . البته کلمه آیکون برای کسانی که از نوکیا استفاده نمی کنند و محققین در زمینه نرم افزارهای کامپیوتری معنی دیگری دارد.

10.    نام شهری که نوکیا در آن متولد شده از رودی که از این شهر می گذرد گرفته شده است. این شهر که خود نیز نوکیا نام دارد، نام رودی که از آن عبور می کند "نوکیان ویرتا" است. این نام نیز خود از کلمه قدیمی در زبان فنلادی گرفته شده است که به معنای سمور سیاه است که البته در محتوای کلمه بیشتر معنی غم واندوه می دهد.

 


  
"توضیح دهید که چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان خراش را اندازه گرفت؟"

سوال بالا یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهاگ بود.

یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد: به فشار سنج یک نخ بلند می بندیم. سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد. ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه‌ی طول فشارسنج خواهد بود."

پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد. ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره ی خود کرد. یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد.

نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است، ولی نشانگر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست. سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و درطی فرصتی شش دقیقه ای پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد.

دانشجو در پنج دقیقه ی اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد. قاضی به او یادآوری کرد که زمان تعیین شده در حال اتمام است. دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده است ولی نمی تواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهترین می باشد.

قاضی به او گفت که عجله کند، و دانشجو پاسخ داد: روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانی که طول می کشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم. ارتفاع ساختمان را می توان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد."

دانشجو بلافاصله افزود: ولی من این روش را پیشنهاد نمی کنم، چون ممکن است فشارسنج خراب شود!"
"روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد، طول فشارسنج را اندازه بگیریم، سپس طول سایه ی فشارسنج را اندازه بگیریم، و آنگاه طول سایه ی ساختمان را اندازه بگیریم. با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده میتوان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد. رابطه ی این روش را نیز روی کاغذ نوشته ام."

"ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگیریم، میتوانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا درسطح زمین و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم. سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح بدست آوریم. من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده می باشند در این کاغذ نوشته ام."

"آها! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست: اگر آسمان خراش پله ی اضطراری داشته باشد، می توانیم با استفاده از فشارسنج سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم و سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بیاوریم."

"ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید، می توانید فشار هوا در بالای ساختمان را اندازه گیری کنید، و سپس فشار هوا در سطح زمین را اندازه گیری کنید، سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بیاورید."
"ولی بدون شک بهترین راه این می باشد که درخانه ی سرایدار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم که اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود، می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشارسنج را به او بدهیم!"
دانشجویی که داستان او را خواندید، نیلز بور، فیزیکدان دانمارکی بود.

  

چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت 100 دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»

چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»
چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»
چاک گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»
چاک گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که الاغ مرده است.»
یک ماه بعد مزرعه‌دار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»

چاک گفت: «به قرعه‌کشی گذاشتمش.500 تا بلیت 2 دلاری فروختم 898 دلار سود کردم..»
مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»
چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم 2 دلارش رو پس دادم.»


  

مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید. آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.

مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند.تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم ان را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد . به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت.

او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت وسرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟ مرد گفت احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم


  

از یک استاد سخنور دعوت بعمل آمد که در جمع مدیران ارشد یک سازمان ایراد سخن نماید. محور سخنرانی در خصوص مسائل انگیزشی و چگونگی ارتقاء سطح روحیه کارکنان دور میزد

استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتی که  توجه حضار کاملا به گفته هایش جلب شده بود ، چنین گفتد  : " آری دوستان ، من بهترین سالهای زندگی را در آغوش زنی گذراندم که همسرم نبود "

ناگهان سکوت شوک برانگیزی جمع حضار را فرا گرفت ! استاد وقتی تعجب آنان را دید ، پس از کمی مکث ادامه داد : " آن زن ،  مادرم بود "

حاضران شروع به خندیدن کردند و استاد سخنان خود را ادامه داد ...


تقریبا یک هفته از آن قضیه سپری گشت تا اینکه یکی از مدیران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به یک میهمانی نیمه رسمی دعوت شد . آن مدیر از جمله افراد پرکار و تلاشگر سازمان بود که همیشه خدا سرش شلوغ بود

او خواست که خودی نشان داده  و در جمع دوستان و آشنایان با بازگو کردن همان لطیفه ، محفل را بیشتر گرم  کند .  لذا با صدای بلند گفت : " آری ، من بهترین سالهای زندگی خود را در آغوش زنی گذرانده ام که همسرم نبود ! "

همانطوری که انتظار میرفت سکوت توام با شک همه را فرا گرفت و طبیعتا همسرش نیز در اوج خشم و حسادت بسر میبرد . مدیر که  وقت را مناسب میدید ،‌ خواست لطیفه را ادامه دهد ، اما از بد حادثه ، چیزی به خاطرش نیامد و هرچه زمان گذشت ، سوءظن میهمانان نسبت به او بیشتر شد ، تا اینکه  بناچار گفت : " راستش دوستان ، هر چی فکر میکنم ، نمیتونم بخاطر بیارم آن خانم کی بود ! "


  
   مدیر وبلاگ